گفتوگو با مرضیه بیهقی و عباس صدقی، در آستانهٔ سومین سالگرد درگذشت فرزندشان، زندهیاد امیر صدقی، بر اثر سانحهٔ سقوط هواپیما
سیما غفارزاده و هومن کبیری پرویزی – ونکوور
چهارم ماه مه، سالگرد درگذشت زندهیاد امیر صدقی است که در اوج شکوفایی و در سن ۲۶ سالگی بر اثر سانحهٔ سقوط هواپیما حین مأموریت کاری بر فراز جنگلهای شمال بریتیش کلمبیا درگذشت. با گذشت سه سال از این سانحهٔ هولناک و بهدلیل قانون «مرگ بهدلیل قصور» در استان بریتیش کلمبیا (BC Wrongful Death Law)، پیگیریهای خانوادهٔ او برای یافتن مقصران این حادثه و مجازات آنها به جایی نرسیده است. در این شماره گفتوگویی با مادر و پدر زندهیاد امیر صدقی داشتهایم تا هم از فرزندشان برایمان بگویند و هم دربارهٔ موانع قانونیای که تاکنون اجازهٔ پیگیری پروندهٔ او را نداده است، صحبت کنند که توجه شما را به این گفتوگو جلب میکنیم.
درود بر شما خانم بیهقی و آقای صدقی گرامی، با سپاس از وقتی که برای این گفتوگو گذاشتید و همچنین با گرامیداشت یاد زندهیاد امیر صدقی، فرزند دلبندتان که به سومین سالگرد درگذشت او نزدیک میشویم، سپاسگزار خواهیم شد اگر پیش از هرچیز لطف کنید و کمی دربارهٔ ایشان برای خوانندگانمان بگویید. از چه زمانی به کانادا آمدند، در چه رشتهای تحصیل کردند؟ به چه چیزهایی علاقه داشتند؟
مرضیه بیهقی: در ابتدا لازم میدانم از شما و همکارانتان در دوهفتهنامهٔ رسانهٔ همیاری برای نقشی که در اطلاعرسانی و روشنگری در جامعهٔ مهاجران فارسیزبان ایفا نمودهاید، سپاسگزاری کنیم.
با درود به خوانندگان محترم و سپاس مجدد از دعوت شما برای انجام این مصاحبه، که قطعاً برای ساکنان استان بریتیش کلمبیا بهویژه فارسیزبانان آگاهکننده خواهد بود، در پاسخ به سؤال شما، باید بگویم که عزیزمان، زندهیاد امیر صدقی، متولد تهران بود. او پس از پایان دورهٔ ابتدایی و راهنمایی در تهران در سال ۲۰۰۷ بهاتفاق خانواده به کانادا مهاجرت کرد و در شهر هالیفاکس استان نوا اسکوشیا تحصیلات دورهٔ دبیرستان را بهاتمام رساند. برای ادامهٔ تحصیلات وارد دانشگاه کپیلانو در نورث ونکوور شد و تحصیلات خود را در رشتهٔ تجارت بینالملل ادامه داد و فارغالتحصیل شد.
در مورد علایق امیر و شخصیت اجتماعی او، باید بهاطلاع برسانم که او شخصیتی بسیار مهربان و مستقل و دنیانگر داشت، در رشتههای هنری فعالیت میکرد و بهدلیل روحیهٔ پویا و هوش سرشاری که داشت، مدام در حال گسترش و ارتقای سطح دانش و مهارتهایش در زمینههای علمی، هنری، ورزشی و آموزشی بود. او در دورهٔ دبیرستان، تاریخ و اتفاقات جهان در سالهای گذشته را مرور و دلایل آنها را جستجو میکرد. با توجه به آشناییاش با موسیقی که در هالیفاکس بهعنوان یک درس انتخابی مورد مطالعه بود، توانست برای اولین بار گروه موسیقی ایرانی را تشکیل دهد و اولین کنسرت ایرانیان زیر ۱۶ سال را در جشن نوروز و در حضور مقامات محلی اجرا کند و مورد تشویق قرار گیرد.
امیر به فوتبال علاقهمند و از ۱۴ سالگی عضو باشگاه ورزشی شده بود و در مسابقات استانی فوتبال موفق شد در تورنمنت دور کانادا به مونترآل برود و موفقیت تیمش را شکل دهد.
امیر به مطالعهٔ فرهنگ و آداب و رسوم ملتهای جهان علاقه داشت و با آموزش و یادگیری پنج زبان دنیا شامل فارسی، انگلیسی، فرانسه، اسپانیایی و آلمانی و تسلط در خواندن و نوشتن و مکالمه و با سفر به اکثر کشورهای اروپایی توانست از نزدیک با فرهنگهای مختلف تا حد زیادی آشنا شود. بعد از درگذشت او ما به دفترها و نوشتههای خاطراتش به زبانهای مختلف دسترسی پیدا کردیم که حکایت از آن داشت که در حال آموزش زبان ترکی استانبولی نیز بود.
امیر بهصورت کلاسیک موسیقی را میشناخت و ساز اصلی او گیتار بود، ولی با سهتار، تار و پیانو نیز اجرای برنامه داشت، ما بعد از درگذشت او توسط شرکتکنندگان در مراسم به ویدیوهایی دست یافتیم و فهمیدیم که برای خانوادههای ایتالیایی در سال نو و گروههای افغانِ اردوزبان بهرایگان موسیقیهای خودشان را اجرا میکرد. در اواخر عمر پرتلاش خود، به یادگیری ردیفهای آوازی ایرانی علاقه پیدا کرده بود و از اینکه با شهرام ناظری در سفرش به ونکوور آشنا شده بود، بسیار خوشحال بود و به هنرمندان بهدیدهٔ احترام مینگریست.
امیر، پسر عزیز ما برای یادگیری و مطالعه اشتیاقی بینهایت داشت و بسیار تحقیق میکرد. او سعی میکرد با مطالعهٔ کتابهای شخصیتهای مختلف و موفق دنیا و آشنایی با عقاید آنها برای خود تجربیات ارزشمندی بهدست آورد و جالب است که نتیجهٔ مطالعات خود را بهطور خلاصه در دفترهای یادداشت خودش که بهجا مانده، به زبانهای نویسنده درج کرده است.
ورزش برای امیرمان مفهومی ورای سرگرمی داشت. او سلامتی فکر و روان و جسم خود را در گرو ورزش میدانست و با انتخاب تغذیهٔ سالم، کنترل سلامتی تمام اعضای خانواده را تحتنظر داشت و به ما در این زمینه توصیه میکرد.
امیر در اکثر سالنهای ورزشی عضو بود و در این راه دوستان جدیدی برای خود پیدا میکرد. بعد از درگذشتش زمانی که به سالن ورزشی کپیلانو مال در نورث ونکوور رفتیم تا اگر بدهیای دارد پرداخت کنیم، مسئول ذیربط از خبر درگذشتش بهشدت ناراحت شد و تعجب کرد که امیر چهار روز قبل از این پرواز با سالن ورزشی تسویه حساب کرده بود.
یعنی فکر میکنید پیش از این حادثه به ایشان الهام شده بود که قرار است برایشان در این پرواز اتفاقی رخ بدهد؟
عباس صدقی: واقعیتش این است که ما پیش از این به چنین مسائلی اعتقاد نداشتیم، ولی بعد بهنظرمان آمد که نمیشود توضیحی برای برخی چیزها پیدا کرد. بهطور مثال، امیر همان اواخر یک سری کفش و لباس نو برای خودش گرفته بود که اصلاً استفاده نکرده بود و آنها را آورد داد به من که «بابا، اینها برای تو…» یا مثلاً او گاهی کمکهایی به خانواده میکرد و میگفت که دوست دارد در هزینهها مشارکت داشته باشد و بههمین منظور خودش مبلغی ماهانه به این امر اختصاص داده بود، ولی آن اواخر یکباره آمد و مبلغ زیادی به من داد و گفت که «بابا، این برای چند ماه یکجا!» همچنین یکسری آلبوم تمبر و پول ایرانی بود و یک دوربین که ما به او داده بودیم، ولی همان اواخر و کمی قبل از آن حادثه، همه را آورد و به ما برگرداند که «اینها مال خانواده است و بهتر است دست شما باشد… » موضوع دیگر، اتفاقی بود که چند ماه پس از رفتن امیر برای ماشین او افتاد؛ ماشینی که ما به یادگار از او نگه داشته بودیم و همیشه مقابل در خانهمان پارک بود. یک روز همسرم که از پنجره به بیرون نگاه میکرد، دید که یک ماشین فِد-اِکس که گویی از کنترل خارج شده در خیابان شیبدار مقابل خانهٔ ما راه افتاده و در حرکت است و نهایتاً به ماشین امیر خورد و آن را کاملاً از بین برد. خوشبختانه کسی آن حوالی نبود و اتفاق بدتری نیفتاد، ولی ماشین write-off شد و بعداً که از بیمه به ما مبلغی برای آن دادند، آن مبلغ که غیرِرُند هم بود، دقیقاً معادل مبلغی بود که او از ما کمک گرفته بود تا آن ماشین را بخرد! خب، اینها همه مواردیاند که توضیحی برایش نمییابیم. در مورد همین تسویه حساب با سالن ورزشی هم برای ما عجیب بود که چنین کاری کرده بود، چرا که امیر بچهای بود که به ورزش خیلی علاقه داشت و صبحهای زود که من بیدار میشدم، میدیدم که بطری آب بهدست دارد میرود برای ورزش، بنابراین اصلاً نمیدانیم چرا باید درست چند روز قبل از آن پرواز با آنجا تسویه حساب کرده باشد…
لطفاً کمی دربارهٔ حادثهای که به درگذشت فرزندتان انجامید، برایمان بگویید.
عباس صدقی: معمولاً نقشهبرداری هوایی توسط دوربینهای خاص و طی دورههای تخصصی و با تجربیات لازم صورت میپذیرد و عموماً توسط ارتش کشورها صورت میگیرد.
در سالهای گذشته کانادا اجازهٔ تأسیس شرکتهای خصوصی نوپا (Startup) را برای نقشهبرداری هوایی داده است و مأموریت این شرکتها تأمینکنندهٔ اهداف زیستمحیطی و برنامهریزی برای توسعهٔ کشاورزی و بهخصوص در مهار آتشسوزی جنگلهاست.
آقای لورن بورگال یکی از مهندسان و مدیران باسابقهٔ کانادایی بود که در ساخت تأسیسات و تجهیزات منطقهٔ ورزشی ویسلر و توسعهٔ آن موفقیت داشت و بهدلیل این موفقیتها به ایشان اجازهٔ تأسیس و ایجاد شرکتی برای نقشهبرداری هوایی مستقل کانادایی داده شد.
این شرکت شروع به جذب جوانان و آموزش و بهکارگیری افراد کرد و امیر ما پس از مصاحبه بهاستخدام این شرکت درآمد و بعد از گذراندن آموزشهای لازم در سِمَت تحلیلگر رایانه، برداشتهای دوربینها را به نقشههای اجرایی تبدیل میکرد. او پس از یکسال بهعنوان نفر دوم شرکت به کارش ادامه داد. آنها در دو سال اول شروع کار توانستند در استانهای دیگر هم موفقیتهای قابلتوجهی بهدست آورند و در آغاز سال ۲۰۱۹ اولین قراردادشان را با سازمان خدمات [مهار] آتشسوزیهای جنگل در بیسی (BC WildFire Service) در شمال بریتیش کلمبیا در منطقهٔ اسمیتر منعقد کردند.
آقای لورن برای شروع نقشهبرداری در این منطقه به تکنسین و متخصص دوربینها از آمریکا نیاز داشت تا بتواند دوربینهای نقشهبرداری را در بدنهٔ هواپیمای چهارنفره نصب کند. این هواپیما در منطقهٔ شمال بیسی از شرکتی اجاره شده بود تا بتواند چهار نفر سرنشین را برای کار نقشهبرداری به پرواز درآورد.
شرکت اجارهدهندهٔ هواپیما با آگاهی از اینکه هواپیمای موردِاجاره دارای نواقصی بود، با شناختی که از خلبان خود داشت، اشکالات هواپیما را نادیده گرفت و نسبت به انعقاد قرارداد اقدام کرد. تکنسین دوربینها که از آمریکا آمده بود، بدون اطلاع از نواقص اظهارنشده توسط مالک هواپیما، نسبت به نصب دوربینها اقدام کرد.
هواپیما در روز سوم نقشهبرداری بهدلایل اشکالاتی که بعدها از سوی هیئت ایمنی ترابری کانادا (Transport safety Board of Canada (TSB)) اعلام شد، سقوط کرد و تنها کسی که در این سقوط زنده ماند، تکنسین آمریکایی دوربینها بود.
فقدان فرزندتان چه تأثیری روی زندگی شما و خانوادهتان گذاشته است؟
مرضیه بیهقی: بهعنوان مادر، در یک کلام، ما دیگر به آن شرایط مناسب روحی که همراه امیر داشتیم برنگشتهایم، ولی این واقعیت را پذیرفتهایم که دیگر بازگشتی نیست و او برنخواهد گشت، و تحولات روانی عمیقی در همهٔ افراد خانواده بهوجود آمده که نگرش ما نسبت به زندگی دنیوی را عوض کرده است. درحالیکه روح و روان و خاطرات امیرمان را در کنار خود احساس میکنیم، تلاش میکنیم اهداف و افکار انساندوستانهٔ او را در کمک به انسانها سرمشق زندگیمان قرار دهیم.
امیر خود را محدود به زمان و مکان خاصی نمیکرد. در فیسبوک و فضای مجازی ملیتش را Global Citizen که همان شهروند جهانی است، معرفی میکرد.
من بهعنوان مادر امیر برای تداوم راهش، راه آموختن و ترویج موسیقی را در پیش گرفتهام و در این زمینه فعالیت دارم. از آنجاییکه از خانوادهای فرهنگی با پیشینهٔ مورخان بیهق آمدهام، علاقهٔ فراوانی به ادبیات و تاریخ دارم که این درواقع یکی از علایق مشترک زیاد بین من با امیر بود. بههمین دلیل، فعالیتهای خود را در این زمینه ادامه دادهام و در این راستا کتابخانهٔ سیار بیهقی را راهاندازی کردهام و به همهٔ عزیزانی که به مطالعه علاقهمندند، کتابهای موجود را در اختیارشان قرار میدهم و سعی در گسترش این کتابخانهٔ سیار دارم. البته بنیاد خیریهای هم بهنام بنیاد خیریهٔ امیر صدقی تأسیس کردهایم.
لطفاً کمی هم دربارهٔ بنیاد زندهیاد امیر صدقی برای خوانندگان ما بگویید. این بنیاد در چه زمینههایی فعالیت میکند و تاکنون چه اقداماتی انجام داده است؟
مرضیه بیهقی: بنیاد خیریهٔ امیر صدقی اولین سازمان رسمی خانوادهٔ ما بعد از این واقعهٔ دردناک بود که بهصورت رسمی در کانادا ثبت کردیم و در شرح وظایف آن به اهداف مهمی توجه شده است؛ اهدافی مانند کمک به دانشجویان رشتههای موردعلاقهٔ امیر عزیزمان از جمله ورزش، موسیقی، تغذیه و حفظ محیط زیست.
تصمیم ایجاد بنیاد امیر صدقی در راستای اطلاعرسانی و حفظ و ترویج اندیشههای امیر در کمک به انسانها، حفظ و نگهداری محیط زیست، آموزش و ترویج و شناسایی زبان و موسیقی ملل، ورزش و تغذیهٔ سالم با کمک به دانشجویان و نیازمندان این دورههای تحصیلی بوده است. این بنیاد در آغاز راه با اندوختههای شخصی ایشان در عمر کاری کوتاهش و کمک دوستان و یاران ایشان تشکیل شد. از همان ابتدا تصمیم بر این بوده است که اگر بههر مقدار و از هر منبعی خسارت یا مبالغی دریافت شود، توسط این نهاد در جهت اهداف یادشده هزینه شود. در این رابطه وبسایتی راهاندازی شده است و اهداف زندهیاد امیر عزیز بهاطلاع عموم رسانده میشود.
بهطور مثال، طی دو سال گذشته و در روزهای آغازین سال تحصیلی، به کلیهٔ دانشآموزان مدارس منطقهای محروم لوازم تحریر و نیازمندیهای آموزشیشان ارسال شد. با بنیادهای موجود در کانادا برای ایجاد کپر و منازل مردم محروم منطقهٔ سیستان و بلوچستان مشارکت کردیم که البته این موارد اخیر با تأمین اعتبار از طرف خانوادهٔ زندهیاد امیر صدقی بوده است.
کمک به دانشجویان رشتههای موسیقی و محیط زیست در دستور کار است و در انتظار کمکهای مردمی برای توسعهٔ خدمات انسانی این بنیاد هستیم. علاقهمندان به کمک به این بنیاد برای دریافت اطلاعات بیشتر میتوانند از وبسایت www.amirsedghifoundation.com دیدن کنند و کمکهایشان را هم از طریق آدرس ایمیل amirsedghifoundation@gmail.com بفرستند.
لازم است اینجا از دوستان عزیزی که تاکنون به این نهاد خیریه کمک کردهاند، سپاسگزاری کنیم. اقدامات این نهاد بهطور مرتب بهاطلاع آنان رسانده شده است و همانطور که اشاره شد، اگر در تداوم پیگیریهای قانونی موفق به دریافت خسارتی شویم، آن را توسط این نهاد در اختیار واجدان شرایط قرار خواهیم داد.
نزدیک به سه سال از این حادثهٔ دلخراش میگذرد. آیا دلیل سقوط این پرواز مشخص شده است؟
عباس صدقی: برای پاسخ به این سؤال ما قبل از همهگیری کرونا جلسات مختلفی با کارشناسان TSB در دفترشان، و بعد بهصورت آنلاین داشتهایم. طبق اظهارات کارشناسان در روزهای اول پس از حادثه و پس از پایان تحقیقات میدانی در منطقهٔ سقوط هواپیما و بازسازی و بازمونتاژ قطعات هواپیما و با برگزاری جلسات مختلف، چند عامل اصلی در سقوط مؤثر بوده است:
۱- هواپیما فاقد گرمکن سوخت بوده است و بهدلیل سرما سوخت یخ زده و موتور از کار افتاده است.
۲- موتور هواپیما بهشکل غیراستاندارد در مکزیک با موتور دست دوم تعمیری تعویض شده است.
۳- بانک اطلاعاتی (database) جیپیاس هواپیما بهروز نبوده و لذا خلبان نمیتوانسته است باند فرود اضطراری را پیدا کند و در فرصت کمی که داشته فرودی ایمن را به انجام رساند.
و مواردی که بهصورت مبسوط توسط کارشناسان در گزارش تهیهشده مندرج است.
با توجه به اینکه در گزارش هیئت ایمنی حملونقل کانادا (TSB) به قصوراتی از سوی پیمانکاران اشاره شده، آیا شما توانستهاید این پرونده را در دادگاه پیگیری کنید؟
عباس صدقی: در اینجا باید به چند نکته اشاره کنم؛ اول اینکه فرودگاه و مالک هواپیما علیرغم آگاهی از مأموریتی که باید توسط این هواپیما انجام شود، اجازهٔ پرواز دادند. دوم از شرایط جوی، منطقهای و ارتفاعی که میبایست پرواز کرد، مطلع بودند و اگر هواپیما برای این مأموریت مناسب نبوده، نمیبایست قرارداد بسته و از آن هواپیما استفاده میشده است. سوم اینکه خلبانِ بسیار باسابقه باید قبل از پرواز همهٔ این موارد را کنترل و سپس پرواز را شروع میکرد و نهایتاً نقش فرودگاه و بازرسی فنی، بازرسی دورهای و گزارشات تعمیرات در یکسال پیش از سقوط هواپیما حکایت از بیتوجهی سازمانهایی دارد که امروز حاضر به پاسخگویی نیستند و بعد از گذشت سه سال شاید قصد دارند این پرونده را به فراموشی بسپارند. پس از این اتفاق هولناک سقوط هواپیما که منجر به ازدستدادن فرزند دلبندمان شد، برای پیگیری و وصول حق و حقوق انسانی و پیداکردن مقصر به وکلای حقوقی متعددی در ونکوور مراجعه کردیم. در اولین مراجعه مطلع شدیم که چون امیرمان مجرد بوده و همسر و فرزندی نداشته، ما بر طبق «قانون جبران خسارت خانوادهٔ بیسی» نمیتوانیم از خاطی شکایت کنیم و پیگیرِ حق و حقوق انسانی امیر باشیم. همچنین خسارت مالی، حقوقی و بیمه هم به بازماندگان تعلق نمیگیرد.
زمانی که نخستین بار مطلع شدید که شما بهعنوان والدین زندهیاد امیر صدقی بهدلیل قانون Wrongful Death نمیتوانید پیگیر پروندهٔ فرزندتان باشید، چه حسی داشتید؟
مرضیه بیهقی: ما ابتدا تصور کردیم موضوع را اشتباه متوجه شدهایم. پس از وکیل اول، به وکیل بعدی مراجعه کردیم و سپس سومین و چهارمین و پنجمین وکیل و هر بار بر عصبانیت ما از این قانون غیرمنصفانه در بریتیش کلمبیا افزوده شد و مأیوس از مقولهٔ مهاجرت که چگونه ثمره و میوهٔ زندگی و حاصل عمرمان را از دست دادهایم.
امیر تمام زندگی و عمر مفید خود را در خدمت به انسان و انسانیت، مردم بیسی، کانادا و برای نجات جنگلها و محیط زیست در سرتاسر کانادا گذراند و جان خود را در این راه فدا کرد، ولی باید پس از مرگش اینگونه با قوانین بیرحمانه در استان بیسی با او برخورد شود. بر طبق این قانون، فرد خطاکار مقصر شناخته نمیشود و در نتیجه پیگرد قانونی ندارد! یعنی زندگی انسانهای والایی مثل امیر صدقی باید بیارزش تلقی شود.
چگونه این قانون به پدر و مادرهای عزیزازدستداده نهتنها پاسخگو نیست، بلکه با جسارت تمام مانع شکایت و پیگیری آنها میشود؟ این قانون شامل حال تمام ساکنان استان بریتیش کلمبیا اعم از مهاجر و غیرمهاجر با هر رنگ، نژاد، مذهب و ملیت است. پاسخ این قانون غیرانسانی این است که شخصی که فوت کرده یا کشته شده، اگر نانآور خانواده نباشد و همسر یا فرزندی نداشته باشد، دارای هیچ حق و حقوقی نیست و باعث تأسف است که این قانون در سایر استانها تغییر یافته، ولی متأسفانه در بیسی کماکان برقرار است. شاید روزی که این قانون تصویب شده، قصدشان حمایت بیچونوچرا از سرمایهداران و سرکوب کارگران بوده باشد، ولی امروز این قانون باعث نادیدهانگاشتن حقوق بشر تلقی میشود و چگونه است که سایر مناطق کانادا آنها را تغییر دادهاند، ولی در استان بیسی کماکان این قانون یادگار دورهٔ بردهداری پابرجاست.
وضعیت خانوادههای دیگر سرنشینان این پرواز که قانون Wrongful Death شامل آنها نمیشد، چگونه است؟ آیا توانستهاند پرونده را در دادگاه پیگیری کنند؟
عباس صدقی: در این پرواز مدیر عامل شرکت و خلبان که متأهل بودند و امیر عزیز ما که مجرد بود کشته شدند و خوشبختانه تکنسین جوان و مجرد آمریکایی فقط مجروح شد و بعد از دوهفته از بیمارستان در ونکوور مرخص و به آمریکا بازگشت. بازماندگان افراد متأهل تحت پوشش WorkSafeBC قرار گرفتند و بخشی از هزینههای آنها پرداخت میشود تا زندگیشان دچار اختلال نشود، ولی به آنها گفته شده است که توسط این سازمان وکیل گرفته میشود و از شرکت آمریکایی سازندهٔ هواپیما و نه شرکت اجارهدهندهٔ کانادایی، ادعای خسارت خواهد شد. در صورت موفقیت در دریافت خسارت هزینههای کمکهزینه که در دوران پیگیری پرونده به آنها پرداخت میشود کسر و بقیه به آنها پرداخت میشود. قطعاً از لحاظ روانی آنها هم دلشکسته و افسردهاند و این غم از مطالب پستشده در فضای مجازی و ایمیلهای مبادلهشده با آنها احساس میشود.
در مورد امیر ما، چون مجرد بوده است، اعلام شد مطابق مصوبه و قوانین عقبماندهٔ «قانون جبران خسارت خانوادهٔ بیسی» (The BC Family Compensation Act)، پرداختی صورت نمیگیرد.
پیگیریهای ما و پتیشنهای تهیهشده باعث شد که ما هم از شش ماه قبل بتوانیم با وکیلی که برای این منظور انتخابشده قرارداد ببندیم و لذا ما قراردادی با همان دفتر وکالتی که کار مدیر عامل و خلبان را پیگیری میکند، امضا کردیم و جالب است که این دفتر وکالت در ونکوور تنها پیگیرِ موضوع از شرکت سازندهٔ آمریکایی است و تاکنون سراغ پیمانکار و مالک هواپیما در بیسی نرفته است و اساساً ما حق شکایت از آنها را نداریم. آیا این قابلباور است؟
شکایت ما توسط وکیل در دادگاهای ونکوور ثبت شده، ولی تاکنون نتیجهای به ما اعلام نشده است. این اقدامات انجامشده هنوز باعث نشده که قانون «جبران خسارت خانوادهٔ بیسی» تغییر کند و لذا لازم است که فارسیزبانان گرامی برای تغییر این قانون بسیار فعالتر از قبل در پتیشن شرکت کنند تا هرچه زودتر بتوانیم این قانون را مدرن و بهروز کنیم.
آیا با دولت استان، دادستان کل (Attorney General) یا نمایندگان مجلس قانونگذاری بریتیش کلمبیا هم در ارتباط بودهاید؟ و اگر پاسختان مثبت است، چه پاسخی به اعتراض شما دادهاند؟
مرضیه بیهقی: بههمت ایرانیان باغیرت شاغل در بخشهای مختلف دولت و پارلمان، موضوع سقوط این هواپیما و کشتهشدن فرزندمان تا اتاق کار مسئولان نفوذ کرد بهنحوی که در مراسم ترحیم و بزرگداشت فرزندمان نمایندگانی نامههای قدردانی از مقام فرزندمان را که توسط آقای جان هورگان، نخستوزیر استان، و آقای جاناتان ویلکینسون، وزیر فدرال و نمایندهٔ منطقهٔ نورث ونکوور در مجلس عوام، ارسال شده بود، خواندند و خانم بوئن ما، نمایندهٔ منطقهٔ نورث ونکوور-لانزدیل در مجلس قانونگذاری استان، شخصاً در مراسم تدفین و جلسات بعد از آن در کنارمان بودند. جناب دادستان کل، دیوید ایبی، متأسفانه هیچگونه حرکت و عمل مثبتی که حاکی از موافقت برای تغییر این قانون منسوخ باشد، از خود نشان ندادهاند.
ولی آنچه مایهٔ دلگرمی و آرامش ما بود، وجود دوستان مهربان، همسایههای همدل و هموطنان دلسوز در کنارمان بود و این بسیار باعث آرامشِ بخشی از آلام ما بوده است.
در رابطه با تغییر این قانون بیرحمانه، هیچیک از افراد یادشدهٔ فوق بهتنهایی قادر به اصلاحش نیستند، بلکه باید توسط بخش قابلملاحظهای از دولتمردان در پارلمان درخواست تغییر نمایند. در مراحل مختلف انتخابات محلی با ارتباط با متقاضیان و نامزدهای نمایندگی، ضمن شرح ماجرا درخواست کمک شده است و حتی درخواست توسط معترضان این قانون به شهرداران مناطق و نمایندگان پارلمان در مناطق مختلف فرستاده شده، ولی با وجود قولهای مساعد آنان متأسفانه هنوز نتیجهٔ مؤثری حاصل نشده است. چرا که تفکر حمایت از سرمایهداری قویتر از وجوه انسانی در این استان جلوهگری میکند.
ما همینجا فرصت را غنیمت شمرده و از هموطنان فارسیزبان دعوت میکنیم نسبت به سرنوشت فرزندان خود بیتفاوت نباشند و از این پتیشن برای تغییر این قانون بیمنطق حمایت کنند، چون حادثه در کمین عزیزان ماست.
عدهای اعتراضات خانوادههای کارزار In Their Name را محدود به غرامت میدانند. خواستهٔ شما بهعنوان یکی از اعضای این کارزار چیست؟ آیا اگر غرامتی برابر با غرامت کسانی که از دید قانون «نانآور خانواده» بهشمار میروند به شما پرداخت میشد، برایتان کافی بود؟
عباس صدقی: ممکن است افراد ظاهربین و کماطلاع از تاریخچهٔ تدوین این قانون، از این کارزار چنین برداشتی داشته باشند، ولی حتی اگر اینگونه هم باشد، یعنی موضوع غرامت هم در جای خود برای برخی از خانوادهها مهم باشد، باید شرایط مالی و روحی و روانی اعضای آن خانواده و اثرات و صدمات ازدستدادن عزیزشان مورد بازبینی و بررسی قرار گیرد. بهطور مثال، وقتی مادر، پدر، برادر یا خواهری بهدلیل فقدان عزیزشان و در اثر تألمات روحی نتوانند به کار خود بپردازند و درآمدی را که پیش از آن داشتهاند، کسب کنند، طبیعتاً بهطور غیرمستقیم زندگی آنها تحت تأثیر قرار میگیرد و مشکلات مالی هم به دیگر دردها و آلام آنها افزوده میشود؛ حتماً لازم نیست آن عزیز ازدسترفته نانآور خانواده بوده باشد تا مستقیماً بر شرایط اقتصادی خانواده اثر بگذارد.
با اینهمه، در تماس مستمر ما با این خانوادههای داغدیده، اساس تشکیل این گروه، نادیدهگرفتن انسانها و کماهمیتدانستن حقوق انسانهایی است که بر اثر سهلانگاری و خطای دیگران عمر و زندگی مفید خود را از دست میدهند. گرفتن حق شکایت از خاطی مهمترین و غیرمنطقیترین قسمت این قانون است که قطعاً باید تغییر پیدا کند. مورد بعد، همین عدم پرداخت غرامت به بازماندگان مجرد یا فاقد همسر و فرزندان است که وجود هر دو مورد، کارفرمایان را در وقوع خطاهای انسانی سهلانگارتر میکند، و باید به این نکته توجه شود که این قانون در اکثر کشورهای دنیا و سایر استانهای کانادا و حتی در قلمروهای کانادا تا حدودی اصلاح شده، ولی در استان بریتیش کلمبیا کماکان با پافشاری بر قانونی بهقدمت بیش از یک سده، بهصورت ناعادلانه و تبعیضآمیزی تحمیل میشود.
از طرفی حتی اگر غرامتی پرداخت شود، هرگز نمیتواند جایگزین عشق و محبت مادر و پدر، خواهر و برادرانی شود که در آرزوی دیدن روزهای خوشبختی عزیزشان بودهاند. قطعاً کسانی که تصور میکنند این غرامت به آنها آرامش میدهد، تا به این درد مبتلا نشوند، نخواهند فهمید که عشق و محبت به فرزند و خواهر و برادر با هیچ معیاری قابلمعامله نیست.
در تاریخ بردهداری آمریکا چنین بوده است که نسل دوم بردهها افرادی مطیع و مفید در چارچوب مقررات استعمارگر به بار میآمدند و چنانچه بردهای فرزند نداشته باشد و مجرد باشد، قیمت ندارد و هزینهکردن برای آنها سرمایهگذاری محسوب نمیشود و چنانچه مقصرِ مرگ آنها، یعنی سرمایهگذار، جریمه و مجبور به پرداخت غرامت شود، این عمل باعث فرار سرمایه از کشور خواهد شد.
حتی اگر این قانون در کانادا با چنین استدلالی در ۲۰۰ سال قبل تنظیم شده باشد، هماکنون در تمام استانها و قلمروهای دیگر اصلاحاتی روی آن صورت گرفته است، ولی چرا در استان بریتیش کلمبیا تداوم دارد؟
بهنظر شما چرا این قانون در طول بیش از یک سده با وجود چندین سال فعالیت کارزار In Their Name و پتیشنی که خطاب به نمایندگان مجلس قانونگذاری استان توسط ۱۶٬۰۰۰ نفر امضا شده، همچنان تغییری نکرده است و هر روز خانوادهٔ دیگری را با مشکلاتی مانند آنچه شما از سر میگذراندید، درگیر میکند؟
عباس صدقی: طی سالیان دراز دولتهای استان بیسی، فارغ از اینکه از چه حزبی باشند، همواره از نظر تفکر حامی سرمایهداری بودهاند و تحولات استان را با دریافت مالیات از صاحبان سرمایههای کلان و شرکتهای ساختوساز و تشویق سرمایهگذاران برای ورود به استان و مشارکت در طرحهای توسعهای، رقم زدهاند. وجود قوانینی بر مبنای حمایت از صاحبان سرمایه در مقابل اقشار دیگر، طبیعتاً باعث تشویق آن دسته در ادامهٔ سرمایهگذاری خواهد بود. بنابراین اصولاً دولت تمایلی به تغییر قوانین بهطوریکه منافع آن گروه اقلیت بهخطر بیفتد، نشان نمیدهد.
مالک هواپیمایی که هواپیمای ناقص خود را به شرکت فرزند ما کرایه داده است، خود صاحب سرمایهای محسوب میشود که باید مورد حمایت قرار گیرد. بحث حقوق بشر در اینجا هیچ جایگاهی ندارد و وجود انسانها تنها بهعنوان ابزار کار بهحساب میآیند. باعث تأسف است که بدانیم بر اساس این قانونِ سراسر اشتباه، اگر فرزند ما در هنگام سقوط هواپیما در مأموریت کاری نبود و یک توریست بود، ما، هم حق شکایت داشتیم و هم به ما غرامت پرداخت میشد. خوانندگان عزیز رسانهٔ شما از این مطلب آگاهاند؟
از دیدگاه سیاستمداران در استان بیسی، افراد مجردی که عمر خود را برای آیندهای روشن در قبول مسئولیتهای سنگین و کارهای خطرآفرین رقم میزنند، فردی بدون ارزش محسوب میشوند و از دید سیاستمداران نباید مورد حمایت قرار گیرد، چون باعث فرار سرمایه از استان میشود!
درخواست شما از مردم چیست؟
مرضیه بیهقی: از همهٔ ساکنان بریتیش کلمبیا بهویژه فارسیزبانان درخواست میکنیم برای تغییر این قانون با حضور در کارزار و تماس با نمایندگان محلی قدم بردارند.
ارسال پیام در فضای مجازی و مشارکت در جلسات برای درخواست از نخستوزیر جان هورگان، دادستان کل، نمایندگان پارلمان در مناطق مختلف، شهرداران در هر محله، اعضای شورای شهر، مسئولان مدارس و هرکس که صدایی در بریتیش کلمبیا دارد، با طرح موضوع، تغییر این قانون کهنهٔ ۲۰۰ سال قبل را درخواست نمایند.
قربانی بعدی از هر خانوادهای باشد، داغ جدیدی بر دل خانوادهای خواهد بود که بیارزشبودن جان عزیزشان را به آنها تفهیم خواهد کرد. نگذارید این قانون عهد عتیق قربانی دیگری از میان هموطنان کانادایی عزیزمان بگیرد، چرا که این قانون استثناپذیر نیست گریبان هر جوان مجردی را خواهد گرفت و منافع صاحبان سرمایه را تأمین خواهد کرد. ما در سه سال گذشته تلاش زیادی کردهایم که دل شکستهٔ خانواده را ترمیم کنیم، ولی این معضل تا اصلاح قانون منسوخ در تعقیب فرزندان ما است. علاج واقعه را قبل از وقوع با همکاری و مشارکت خود چارهجویی کنیم.
توصیهٔ دیگری که داریم این است که اگر از کارکنان هر اداره، شرکت، مؤسسه و… باشند، حتماً از کارفرما بخواهند که آنها را بیمه کند یا خودشان اقدام به بیمهٔ خود کنند.
از خوانندگان عزیز رسانهٔ شما تقاضا داریم در مورد این قانون غیرمنصفانه مطالعه و تحقیق نمایند و به دوستان خود و سایر افراد اطلاعرسانی کنند.
همچنین مایلام در اینجا اعلام کنم که فعالان کارزار In Their Name اوایل ماه مه برنامهای با عنوان Mothers for Justice Memorial Walk ترتیب دادهاند تا صدای این خانوادهها را بهگوش عموم برسانند. از خوانندگان عزیز شما تقاضا دارم اگر برایشان مقدور است، در این تجمع شرکت کنند. این برنامه در ساعت ۱ بعدازظهر روز شنبه ۷ ماه مه در مکبراید پارک (McBride Park) شهر ونکوور در آدرس 3350 West 4th Avenue برگزار خواهد شد.
در پایان یکبار دیگر از شما و همهٔ همکارانتان برای انجام این مصاحبه سپاسگزاری میکنیم و موفقیت بیشتر شما را خواهانیم.
ما نیز بار دیگر از وقتی که برای این گفتوگو گذاشتید، بسیار سپاسگزاریم.